وهابیت یک چوب در دست گرفته و همواره از این چوب در تبلیغات خود علیه مخالفان استفاده میکند و آن، متهم کردن دیگران به تکفیر است.
حال سؤال اینجاست که آیا این اندیشه وهابیت فقط برای پیروان اهلبیت(ع) است یا نه تمامی فرق و مذاهب غیر از خودشان را نیز شامل میشود؟ به تعبیر دیگر آیا فقط شیعیان را تکفیر میکند؟ یا تمام فرقهای اهل سنت نیز شامل این تکفیر وهابیت هستند؟
برای پاسخ به این پرسش، توجه خوانندگان گرامی را به این جمله آقای زینی دهلان ـ مفتی مکه مکرمه که شافعیمذهب بوده و متوفای ۱۳۰۵ هجری ـ در کتاب «الدرر السنیة فی الردّ علی الوهابیة» جلب میکنم که میگوید:
«روزی که محمد بن عبدالوهاب تبلیغ خود را در سرزمین حجاز منطقه نجد آغاز کرد، به کسانی که از وی پیروی میکردند گفت: همه کسانی که قبلا حج به جا آورده، باید دوباره حج به جا بیاورند، چون حج گذشته ایشان در حال شرک و کفر بوده و حج آنها قبول نیست. اگر کسی میخواست وارد دین محمد بن عبدالوهاب شود، به او میگفت: بعد از شهادتین، باید شهادت بدهد که قبلا کافر بوده و با ورودش به وهابیت، مسلمان شده، و شهادت بدهد که پدر و مادرش نیز در حال کفر از دنیا رفته، و همچنین باید شهادت بدهد که تمامی علمای گذشته نیز در حال کفر از دنیا رفته، اگر کسی این شهادت را میداد، که محمد بن عبدالوهاب شهادت او را میپذیرفت، در غیر این صورت، به اتهام کفر و شرک فتوای قتل وی را صادر می کرد».
(الدرر السنیة فی الردّ علی الوهابیة، ج۱، ص۴۶ ـ الفجر الصادق لصدقی الزهاوی البغدادی، ص۱۷)
پس واضح است که چوب تکفیری را که محمد بن عبدالوهاب مطرح کرده، شیعه و سنی نمیشناسد، بلکه هرکس که به افکار و عقاید ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب اعتقاد نداشته باشد، از منظر وهابیت کافر و مشرک هستند.
این تعبیر را محمد بن عبدالوهاب در کشف الشبهات،
صفحه ۵۸ آورده است که در مجموعه مؤلفات شیخ محمد بن عبد الوهاب، جلد ۶، صفحه ۱۱۵ نیز آمده و صراحت دارد:
کسانی که متوسل به ملائکه و انبیاء و اولیاء شوند و آنها را نزد خداوند شفیع قرار بدهند، و به این وسیله، قصد تقرب به خدا را داشته باشند، خونشان هدر و تصرف اموالشان مباح است».
وی در کتاب کشف الشبهات، در حدود ۲۵ مورد، مسلمانان معاصر خودش را کافر و مشرک نام میبرد و در حدود ۲۵ مورد، مسلمانان را بتپرست، مرتدّ، منافق، شیاطین، منکر توحید، دشمن خدا و مدعیان اسلام میداند؛ فرقی هم نمیکند که شیعه باشد یا سنی.
همین تعبیر را ابن تیمیه در کتاب «زیارة القبور و الإستنجاد بالمقبور»، صفحه ۱۵۶ دارد و میگوید:
«کسی که بر سر قبر یک نبی یا صالحی برود و از او حاجت بخواهد که مثلا مریض را شفا دهد، یا دینش را اداء کند، و مانند اینها، که غیر از خداوند کسی قادر بر آنها نیست، این کار، شرک صریح است و واجب است توبه داده شود و الا باید کشته شود».
آیا در عصر حاضر، علماء وهابیت هم چنین نظری دارند و دیگر فرقهها را تکفیر میکنند؟
در پاسخ به این پرسش باید عرض شود که بله، به این دلیل که از هیئت عالی إفتاء عربستان سعودی ـ بالاترین مقام علمی و فتوایی عربستان سعودی ـ سوال میکنند: حکم کسانی که یا علی(ع) و یا حسین(ع) می گویند،
چیست؟
فتوا دادهاند: کسانی که یا علی و یا حسن و یا حسین می گویند، مشرک و خارج از اسلام هستند.
(فتاوی اللجتة الدائمة للبحوث العلمیة و الإفتاء، ج۳، ص۳۷۳، فتوای شماره ۳۰۰۸)
این فتوا توسط شیخ عبدالعزیز بن عبدالله بن باز ـ مفتی اعظم عربستان سعودی ـ و دیگران امضاء شده است. این فتوای علمای وهابی نشان میدهد که؛ اینها هیچگونه توجهی به حقایقی که در کتب شیعه وجود دارد، ندارند.
اگر بنابر این باشد که یا علی(ع)، یا حسن(ع) و یا حسین(ع) گفتن شرک است، پس اولین کسانی که شرک ورزیدند، فرزندان حضرت یعقوب(علیهالسلام) بودند که از پدر درخواست میکنند: «قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ یوسف/۹۷»(گفتند: ای پدر برای گناهان ما آمرزش بخواه که ما خطاکار بودهایم).
وقتی متوجه اشتباهاتشان شدند و خواستند توبه کنند، از پدرشان حضرت یعقوب درخواست کرند که برای آنها استغفار کند و در واقع به پیامبر خدا توسل جستند. بر اساس همین آیه، اگر یا حسین گفتن شرک است، «یَا أَبَانَا» گفتن فرزندان یعقوب هم شرک است.
همچنین اگر اینگونه باشد، در سوره نساء آمده است: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا»(و اگر به هنگامی که مرتکب گناهی شدند، نزد تو آمده بودند و از خدا آمرزش خواسته بودند و پیامبر برایشان آمرزش خواسته بود، خدا را توبهپذیر و مهربان مییافتند). اگر یا علی(ع) و یا حسین(ع) گفتن شرک است، «نستجیر بالله» این نیز باید شرک باشد.
نمونههایی از اینگونه فتاوای واهی و بیاساس مفتیهای وهابی فراوان است که بر اساس همین بهانهها، بدون دلیل فتوا بر جهاد و کشتن مسلمانان میدهند.
آیا توسل به اولیای الهی شرک است؟
توسل به عزیزان و مقربان درگاه خداوندی، از جمله مسائلی است که در میان امت اسلامی رواج داشته و از همان ابتدای ابلاغ رسالت توسط پیامبر(ص)، مشروعیتش از طریق احادیث اعلام گردید. تنها کسی که این امر مسلم اسلامی را مورد انکار قرار داد، «ابن تیمیه» در قرن هشتم بود، و چهار قرن و اندی بعد از آن، این تفکر توسط «محمد بن عبدالوهاب» احیا و تشدید شد، و توسل به اولیای الهی، «نامشروع و بدعت» معرفی گردید و احیانا «عبادت اولیا» خوانده شد.
توسل به اولیای الهی به دو صورت انجام میگیرد؛
۱ـ توسل به ذات آنان، مثل اینکه بگویم «اللهم انی اتوسل الیک بنبیک محمد(صلیالله علیه و آله) ان تقضی حاجتی»
بار الها! توسل به تو می جویم، به وسیله پیامبرت محمد(صلیالله علیه و آله) که حاجت مرا روا فرما.
۲ـ توسل به مقام و قرب آنان در درگاه الهی و حقوق آنها: مثل اینکه بگوییم: «اللهم این اتوسل الیک بجاه محمد(صلیالله علیه و آله) و حرمته و حقه ان تقضی حاجتی»
بارالها! مقام و احترام آنان را، که نزد تو دارند، وسیلۀ خود قرار میدهم که حاجت مرا ادا فرمایی.
از دیدگاه وهابیها، هر دو صورت ممنوع است؛ در حالیکه احادیث و سیره مسلمین، بر خلاف نظریه وهابیها است و توسل به اولیای الهی را جایز میدانند.
در این قسمت به بررسی احادیث میپردازیم و در قسمت بعد، به بیان سیره مسلمین خواهیم پرداخت.
احادیث فراوانی در کتب حدیث و تاریخ آمده که گواهاند بر صحت و استواری توسل به ذوات و یا مقامات اولیای الهی و اینکه بخش کوچکی از آنرا نقل میکنیم؛
«إنّ رجلا ضریرا أتی إلی النّبیّ(ص) فقال ادع الله أن یعافینی فقال إن شئت دعوت و إن شئت صبرت و هو خیر قال فادعه، فأمره أن یتوضأ فیحسن وضوءه و یصلَّی رکعتین و یدعوا بهذا الدعاء
اللَّهم إنّی أسألک، و أتوجّه إلیک بنبیّک محمّد نبیّ الرّحمة یا محمّد إنّی أتوجّه بک إلی ربّی فی حاجتی لتقضی، اللَّهمّ شفّعه فیّ . قال ابن حنیف فوالله ما تفرقنا وطال بنا الحدیث حتّی دخل علینا کأن لم یکن به ضرّ».
مرد نابینایی محضر پیامبر(ص) آمد و گفت: از خداوند بخواه، به من عافیت بخشد، پیامبر فرمود: اگر مایل هستی دعا کنم، و اگر مایل هستی، صبر کن که این بهتر است. مرد نابینا گفت: دعا بفرمایید. پیامبر به او دستور داد وضو بگیرد و در وضوی خود دقت کند و دو رکعت نماز بگذارد و این چنین دعا کند: پروردگارا! من از تو درخواست میکنم به وسیله پیامبرت محمد، پیامبر رحمت، به تو متوجه میشوم. ای محمد، من دربارۀ حاجتم، به وسیلۀ تو به خدایم متوجه میشوم تا خدا حاجتم را برآورد، پروردگارا! شفاعت او را دربارۀ من بپذیر....
سند این حدیث را خود ابن تیمیه صحیح دانسته، رفاعی نویسنده معاصر وهابی در کتاب التوصل الی حقیقة التوسل، ص ۱۵۸ نیز این حدیث را صحیح دانسته است. این حدیث در کتب ذیل هم ذکر شده؛ سنن ابن ماجه؛ ج۱ ص۴۴۱، مسند احمد بن حنبل؛ ج۴، ص۱۳۸، مستدرک حاکم؛ ج۱، ص ۳۱۳، الجامع الصغیر؛ نگارش سیوطی، نقل از ترمذی و مستدرک حاکم، ص ۵۹.
احادیث فراون دیگری نیز وجود دارد که در کتب علمای اهل سنت نقل شده که افرادی به حضرت پیامبر(ص) متوسل میشدهاند. پس چرا امروزه کسانی که توسل میجویند، از ناحیه وهابیت متهم به کفر میشوند وفتوا بر قتل آنها داده میشود؟!
آیا صحابه رسولالله به کسی متوسل می شدند یا خیر؟ به عبارتی سیرۀ مسلمانان در توسل چیست؟
در پاسخ به این پرسش باید عرض شود اینکه سیرۀ مسلمین وپس از او، پیوسته بر این جاری بوده که مسلمانان به ذات اولیای الهی و مقام و منزلت آنان توسل می جستند، اینک توجه توجه خوانندگان گرامی را به چند نمونه معطوف میدارم.
۱ـ ابن اثیر متوفای(۶۳۰) در کتاب (اسدالغابه فی معرفة الصحابه ج۳، ص۱۱۱) می نویسد: در سال رماده وقتی قحتی به اوج خود رسید، عمر بن خطاب عباس عموی پیامبر را برای طلب باران واسطه قرار داد. خداوند به وسیلۀ آنان را سیراب کرد و زمین ها سرسبز گردید، پس عمر رو به مردم کرد و گفت به خدا سوگند: عباس وسیله ماست به سوی خدا و منزلت و مقام دارد.
۲ـ قسطلانی، متوفای(۹۲۳) در کتاب(المواهب اللدنیه بامنح المحمدیه فی السیرۀ النبویه ج۳، ص۳۸۰) می نویسد:«وقتی عمر به وسیله عباس طلب باران نمود، گفت: ای مردم، پیامبر خدا(ص) به عباس به دیدۀ پدر می نگریست، از او پیروی کنید و وسیلۀ خود به سوی خدا قرارش دهید...»
۳ـ ابن حجر هیثمی در کتاب(الصواعق المحرقه ص۱۷۸) می نویسد «خاندان پیامبر وسیلۀ من به سوی خدا هستند»
۴ـ بخاری در صحیح نقل می کند که: حضرت عمر(رض) در سالهای قحطی به عباس(ع) عموی پیامبر(ص) متوسل می شد و می گفت: پروردگارا! ما در گذشته به پیامبرت متوسل می شدیم و رحمت خود را می فرستادی، اکنون به عموی پیامبرت توسل می جوییم، رحمت خود را بفرست.
کتب مختلف از علمای اهل سنت که بطور مفصل مسأله توسل را مورد عنایت قرارد داده اند که خوانندگان محترم می توانند به کتب ذیل مراجعه بکنند:«الوفاء فی فضائل المصطفی/ ابن جوزی متوفای ۵۹۷ . مصباح الظلام فی المستغثین بخیر الآنام/ شمس الدین محمد بن نعمان مالکی متوفای ۶۷۳. البیان والاختصار/ ابن داود مالکی شاذلی. شفاءالسقام، تقی الدین سبکی متوفای ۷۵۶. وفاء الوفا لاخبار دارالمصطفی ج۲/ سید نورالدین سمهودی متوفای ۹۱۱. فرقان القران / عزامی شافعی قضاعی»
با توجه به اینکه صحابه کرام از جمله جناب خلیفه دوم وقتی به عموی پیامبر گرامی اسلام برای طلب باران متوسل می شود و این سیرۀ مستمره مسلمانان بوده پس چرا پیروان محمد بن عبدالوهاب(وهابیت) مسلمانانی را که به انبیاء و اولیایی الهی متوسل می شوند کافر و مشرک میدانند و قتل آنها را واجب وخون مال و ناموس آنها را حلال می دانند؟ اگر وهابیت خود را مسلمان میدانند و عمل صحابه را حجت میدانند، پس چرا عمل حضرت عمر(رض) را زیر سؤال می برند؟
بنابر این وظیفه همه مسلمانان به ویِژه جوانان عزیز مسلمان باید عقاید این فرقه را بشناسد تا از روی جهل و نادانی به دام آنها گرفتار نشوند.
آیا تبرک جستن به آثار اولیای الهی شرک و حرام است؟
وهابیان "تبرک به آثار اولیا" را شرک میدانند و کسی را که محراب و منبر پبامبر را ببوسد، مشرک میخوانند؛ هرچند در آن به هیچ نوع الوهیت معتقد نباشد، بلکه مهر و محبت پیامبر سبب شده که آثار مربوط به او را ببوسند.
حال باید از آنها پرسید که درباره پیراهن حضرت یوسف چه میگویند؟ که گفت: «اذْهَبُواْ بِقَمِیصیِ هَاذَا فَأَلْقُوهُ عَلیَ وَجْهِ أَبیِ یَأْتِ بَصِیرًا وَ أْتُونیِ بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِین»
(این جامه مرا ببرید و بر روی پدرم اندازید تا بینا گردد. و همه کسان خود را نزد من بیاورید)
حضرت یعقوب(علیهالسلام) نیز پیراهن یوسف را بر دیدگان خود میافکند و در همان دم، بینایی خود را بازمییابد. اگر حضرت یعقوب چنین کاری را در برابر "نجدی"ها و پیروان محمد بن عبدالوهاب انجام میداد، با او چگونه معامله می کردند؟ و عمل پیامبر مصون از گناه و خطا را چگونه توصیف مینمودند؟!
حال اگر مسلمانی خاک قبر، ضریح و مرقد خاتم خاتم پیامبران(ص) را بر دیده بگذارد و قبر و ضریح پیشوایان را به احترام ببوسد و یا به آنها تبرک جوید و بگوید: خداوند در این خاک چنین اثر گذارده است و در این کار از یعقوب زمان پیروی نماید، چرا باید مورد سب و لعن و تکفیر واقع شود؟!
کسانی که با تاریخ زندگی پیامبر(ص) گرامی آشنایی دارند، به خوبی میدانند که یاران و اصحاب حضرت پیوسته در تبرک با آب وضوی پیامبر به یکدیگر سبقت میجستند، اینک نمونههایی را از دو کتاب صحیح مسلم و بخاری محضر خوانندگان عزیز ارائه میشود.
۱ـ بخاری در صحیح خود ج۳، ص ۲۵۵ در سرگذشت "صلح حدیبیه" مینویسد: هرگاه پیامبر وضو میگرفتند، یاران او برای ربودن قطرات آب وضوی آن حضرت، بر یکدیگر سبقت میگرفتند.
۲ـ همچنین ایشان در باب "صفات پیامبر" از وهب بن عبدالله نقل کرده است که مردم دستهای پیامبر را به صورت خویش میکشیدند ومن نیز دست آن حضرت را گرفته، به صورت خود کشیدم و دست او خوشبوتر از مشک بود.
۳ـ مسلم درصحیح ج۴ و کتاب فضائل الصحابه از انس نقل میکند که پیامبر(ص) سر خود را میتراشید و یاران در اطرافش بودند و هر تاری از موی ایشان، در دست یکی از یاران بود.
اینها نمونههایی از علاقۀ صحابه به پیامبر و تبرکجویی آنان به آثار رسول خدا(ص) است.
خوانندگان گرامی برای اطلاع بیشتر، با مراجعه به صحیح بخاری، در اواخر کتاب جهاد و همچنین در باب زره، عصا، شمشیر، مهر، انگشتر، مو وکفن پیامبر با نمونههای بارزی از این تبرکها آگاه شوند.
زیارت قبور مؤمنان از نظر «کتاب» و«سنت»
علما و دانشمندان اسلام، به پروی از آیات و روایات، زیارت قبور به خصوص زیارت قبور صالحان و پیامبران را تجویز کردهاند و برای آن فضیلت و کرامتی قائل شدهاند. در این میان، گروه وهابی اصل زیارت قبور را برحسب ظاهر حرام نمیداند، ولی سفر برای زیارت را حرام و ممنوع میداند.
روشن است که زیارت قبور، اثرات اخلاقی و تربیتی فراوانی دارد، از جمله؛ مشاهدۀ آن وادی آرام، که چراغ زندگی همۀ افراد، از غنی و فقیر و نیرومند و توانا به خاموشی گراییده و ساکنان آن با سه قطعه لباس، زیر خاک آرمیدهاند، دل و جان را تکان میدهد و از آز و طمع انسان به شدت میکاهد.
البته صحت و استواری زیارت قبور، بسیار روشن است، ولی برای خداوند به پیامبرش دستور میدهد که بر جنازۀ منافق نماز نگزارد، نباید بر کنار قبر او بایستد، میفرماید: «وَ لَا تُصَل عَلیَ أَحَدٍ مِّنهُم مَّاتَ أَبَدًا وَ لَا تَقُمْ عَلیَ قَبرِهِ إِنهُّمْ کَفَرُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَاتُواْ وَ هُمْ فَاسِقُون». در آیه شریفه برای هدم شخصیت منافق، خداوند به پیامبرش دستور میدهد که بر جنازۀ احد از آنان نماز مگزار، و بر قبر آنان نایست؛ یعنی درباره منافق این دو کار را انجام نده، مفهومش این است که این کار درباره غیرمنافق خوب و شایسته است.
گروه دیر باور برخی از دلایل را گوشزد میکنیم:
۱ـ قرآن و زیارت قبور
خداوند به پیامبرش دستور میدهد که بر جنازۀ منافق نماز نگزارد، نباید بر کنار قبر او بایستد، میفرماید: «وَ لَا تُصَل عَلیَ أَحَدٍ مِّنهُم مَّاتَ أَبَدًا وَ لَا تَقُمْ عَلیَ قَبرِهِ إِنهُّمْ کَفَرُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَاتُواْ وَ هُمْ فَاسِقُون»
(و هیچگاه به نماز میت آن منافقان حاضر مشو و بر (جنازه و) قبر آنها (به دعا) مایست، که آنها به خدا و رسولش کافر شدند و در حال فسق و بدکاری مردند).
در آیه شریفه برای هدم شخصیت منافق، خداوند به پیامبرش دستور میدهد که بر جنازۀ احد از آنان نماز مگزار، و بر قبر آنان نایست؛ یعنی درباره منافق این دو کار را انجام نده، مفهومش این است که این کار درباره غیرمنافق خوب و شایسته است.
در موردی دیگر، فرزندان یعقوب و حتی خود او با همسرش در برابر عظمت یوسف سجده کردند، چنانکه میفرماید: « وَ خَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا وَ قَالَ یَأَبَتِ هَاذَا تَأْوِیلُ رُءْیَایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا ربی حَقًّا»
(همه آنها در برابر او به سجده افتادند و یوسف گفت: ای پدر! این تعبیر خوابی است که قبلا دیده بودم... یوسف/۱۰۰).
۲ـ احادیث و زیارت قبور
ابن ماجه در صحیح خود ج۱، (باب ماجاء فی زیارة القبور، ص۱۱۳) میفرماید: «قبرها را زیارت کنید؛ زیرا زیارت آنها، مایه یادآوری سرای دیگر میگردد».
ابن ماجه در سنن خود در باب (باب ماجاء فی زیارة القبورج۱، ص۱۱۴، صحیح ترمذی ابواب الجنائز، ج۳ ص۲۷۴) از پیامبر اکرم(ص) نقل میکند: «من شما را از زیارت قبور نهی کرده بودم، از این به بعد زیارت کنید، زیرا زیار قبور، شما را نسبت به دنیا بیاعتنا میسازد و آخرت را به یاد میآورد».
روی همین اساس، پیامبر گرامی اسلام(ص) قبر مادرش را زیارت میکرد و مردم را به زیارت قبور سفارش میفرمود، زیرا زیارت
«پروردگارم دستور داد که به بقیع بیایم و بر خفتگان در آن طلب آمرزش کنم. (عایشه) میگوید: گفتم ای رسول خدا چگونه بگویم؟ فرمود: بگو سلام بر اهل این دیار؛ از مؤمنان و مسلمانان. خداوند پیشینیان از ما و آنان که به دنبال ما میآیند رحمت کند، ما به همین زودی به شما ملحق میشویم».
قبور مایۀ یادآوری آخرت است.
ابن ماجه، در سنن خود ج۱، ص۱۱۴ از عایشه نقل میکند که پیامبر(ص) کیفیت زیارت قبور را این چنین برایم آموخت: «پروردگارم دستور داد که به بقیع بیایم و بر خفتگان در آن طلب آمرزش کنم. (عایشه) میگوید: گفتم ای رسول خدا چگونه بگویم؟ فرمود: بگو سلام بر اهل این دیار؛ از مؤمنان و مسلمانان. خداوند پیشینیان از ما و آنان که به دنبال ما میآیند رحمت کند، ما به همین زودی به شما ملحق میشویم».
برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به منابع ذیل: صحیح مسلم، ج۳ باب استئذان النبی ربه فی زیارة قبر امه، ص ۶۵ و صحیح ابو داود ج۲، باب زیارة القبور، ص۱۹۵
در مثالی دیگر، همه مسلمانان سنگ حجرالاسود را به پیروی از پشوای موحدان، پیامبر گرامی اسلام(ص)، میبوسند و بر آن دست میمالند، همانند کاری که بتپرستان با بتهای خود انجام میدادند، با این وصف، کار ما عین توحید و کار آنان عین شرک است.
با توجه به این اصل، نباید واقعیت عبادت را تنها در صورت عمل و در تذللها و خضوعهای مطلق جستجو کرد، بلکه باید خضوع و تذلل با عقیده خاصی نیز توأم باشد و در حقیقت، اگر خضوع خواه به صورت بینهایت یا به صورت کمرنگ تر از آن، از عقیده خاصی سرجشمه بگیرد، «عبادت» شمرده میشود. در حقیقت عقیده است که به عمل رنگ عبادت میبخشد و عمل بدون عقیده، عبادت نیست.
آیا هر نوع خشوع و تواضع در برابر غیر خداوند متعال ممنوع و شرک است؟
برای پاسخ به پرسش فوق باید تعریف عبادت روشن شود تا شبهه مطرحشده از ناحیه وهابیت که دیگران را متهم به شرک میکنند، به راحتی قابل تشخیص باشد.
دعوت به یکتاپرستی اساس کار پیامبران الهی را در ادوار مختلف تشکیل میدهد. یکتاپرستی و شکستن زنجیرههای دوگانهپرستی، از اساسیترین دستورهای آسمانی بوده و سرلوحۀ برنامه تمام پیامبران بوده است. قرآن کریم نیز این حقیقت را به روشنی یادآور میشود: «وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فیِ کُلّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّغُوت»میان هر امتی، پیغمبری برانگیختیم که خدا را بپرستید و از طغیانگری کنارهگیری کنید.(نحل، ۳۴)
همچنین در سوره انبیاء آیه ۲۵ میفرماید: «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لَا إِلَاهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُون»(و پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم، جز اینکه به او وحی میکردیم که: خدایی جز من نیست، پس مرا بپرستید).
بالاتر از این، قرآن کریم یکتاپرستی را اصل مشترک میان تمام شرایع آسمانی معرفی کرده و در آیه ۶۴ سوره آل عمران میفرماید: «قُلْ یَأَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلیَ کَلِمَةٍ سَوَاءِ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکم أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا نُشرِکَ بِهِ شَیْا»
(بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما مشترک است، بایستیم که جز خدا را نپرستیم و کسی را با او شریک نکنیم).
توحید در عبادت، اصل مسلم و استواری است که در میان مسلمانان، احدی با آن مخالفت نکرده و همگان نظر واحدی دارند، اما چیزی که وجود دارد، بحث و گفتوگو درباره یک رشته اعمال است که آنها را عبادت تلقی میکنند، در حالی که در نظر دیگران، ارتباطی به عبادت ندارد. حال میخواهیم عبادت را به صورت منطقی تعریف کنیم تا حد و مرز آن روشن شود و در پرتو آن، «عبادت» از غیر آن به روشنی تمیز داده شود.
عبادت در لغت عرب، معادل کلمه «پرستش» در زبان فارسی است. همانطور که کلمه پرستش نزد ما مفهوم روشن و واضحی دارد، کلمه عبادت نیز مفهوم کاملا روشنی دارد. مصادیق واقعی هر یک از «عبادت» و «تعظیم» و یا «پرستش» و «بزرگداشت» نزد ما روشن است و جداسازی مصادیق هر یک از دیگر، بسیار آسان میباشد.
عاشق دلدادهیی که دیوار معشوق خود را میبوسد و یا لباس و پیراهن او را به سینه میمالد و یا پس از مرگ، قبر و تربت او را میبوسد، در میان هیچ ملتی، پرستش خوانده نمیشود. و یا عمل کسانی که برای دیدار جسدهای مومیایی رهبران بزرگ و مورد علاقه خود میشتابند و یا برای برای احترام آنان چند دقیقه سکوت کرده و برای آنان مراسمی برپا میکنند، عبادت و پرستش محسوب نمیشود. در این بحث تنها وجدانهای بیدار میتوانند قاضی و داور باشند تا «احترام و تعظیم» را از «عبادت و پرستش» جدا سازند.
اما تعریف عبادت از منظر وهابیت
الف: عبادت؛ خضوع و تذلل!
در کتابهای لغت «عبادت» به معنای«خضوع» و اظهار «تذلل» آمده که چنین معنایی نمیتواند بیانگر معنای دقیق و کامل عبادت باشد؛ زیرا اگر «عبادت» با خضوع و تذلل مترادف باشد، در جهان نمیتوان برای کسی شناسنامه «توحیدی» صادر کرد، زیرا بشر فطرتا در برابر کمال مادی و معنوی انسانهای بالاتر و برتر، خاضع و خاشع میگردد؛ مثل شاگرد در برابر استاد، فرزند در برابر پدر و مادر، انسان دلداده در مقابل معشوق و محبوب و...، چنانکه قران کریم به فرزندان دستور میدهد که بالهای ذلت را در برابر پدر و مادر فرود آوردند؛ آنجا که میفرماید: «وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذل مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّبّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانیِ صَغِیرًا»
(و از سر مهربانی بال فروتنی بر آنان بگستر و بگو: پروردگارا! آنها را رحمت آور، چنان که مرا در کودکی پرورش دادند).
ب: عبادت؛ خضوع بینهایت
گروهی عبادت را اینگونه تفسیر میکنند که «عبادت»؛ خضوع بینهایت در احساس کمال و عظمت است.
چنین تفسیری، دستکمی از تفسیر نخست ندارد، زیرا خداوند به فرشتگان دستور میدهد که در برابر آدم سجده کنند؛ چنانکه میفرماید: «وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئکَةِ اسْجُدُواْ لاِدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِیس»
(و آنگاه که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید، پس همه سجده کردند(بقره/۳۴)
بنابراین سجده در مقابل موجودی، از مصادیق تذلل و اظهار خضوع بینهایت است و اگر چنین کاری نشانۀ عبادت باشد، باید فرشتگان مطیع را مشرک و شیطان عصیانگر را موحد قلمداد کرد.
آیا استمداد از اولیای الهی، پس از مرگ جایز است؟
برای پاسخ به این پرسش ابتدا لازم است که چهار مطلب روشن گردد تا قضاوت کنیم که آیا استمداد واستغاثه از ارواح اولیا جایز است یا نه؟ با آگاهی صحیح از آن چهار مطلب، میتوان به صحت چنین استمداد واستغاثهها اذعان پیدا کرد.
و آن چهار مطلب عبارتند از:
۱- بقای روح و روان انسان پس از مرگ؛
۲- واقعیت انسان همان روح و روان او است؛
۳- ارتباط با جهان ارواح امکانپذیر است؛
۴- احادیث صحیحی که محدثان اسلامی نقل کردهاند، شاهدی گویا بر صحت و استواری چنین استمدادی است.
اینک تشریح هر یک از نقاط چهارگانه:
۱ـ مرگ؛ فنا و نابودی انسان نیست
مرگ دریچهای است برای یک زندگی نوین و انسانها با عبور از این رهگذر به حیات جدید و عالمی کاملا نو گام مینهد. تنها مادیگراها معتقدند که با مرگ همه چیز از بین میرود. اینک به آیاتی که گواه بر بقای روح پس از جدایی از بدن میدهند، میپردازیم:
الف ـ «وَ لَا تَقُولُواْ لِمَن یُقْتَلُ فیِ سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتُ بَلْ أَحْیَاءٌ وَ لَاکِن لَّا تَشْعُرُون».
و به آنان که در راه خدا کشته میشوند، مرده نگویید، بلکه [در عالم برزخ] دارای حیاتاند، ولی شما [کیفیت آن حیات را] درک نمیکنید. بقره/ ۱۵۴
ب - «وَ لَا تحسبنالَّذِینَ قُتِلُواْ فیِ سَبِیلِاللَّهِ أَمْوَاتَا بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون».
و هرگز گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدند، مردهاند، بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند. آل عمران/۱۶۹
ج - «یَسْتَبْشرِونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِین».
به نعمت و فضلی از سوی خدا و اینکه خدا پاداش مؤمنان را تباه نمیکند، شادمان و مسرورند. همان/ ۱۷۱
د - «انی ءَامَنتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ(۲۵) «قِیلَ ادْخُلِ الجَنَّةَ قَالَ یَالَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ»(۲۶) «بِمَا غَفَرَ لیِ ربی وَ جَعَلَنیِ مِنَ الْمُکْرَمِینَ»(۲۷)
بیتردید به پروردگار شما ایمان آوردهام، بنابراین از من بشنوید(۲۵) سرانجام به دست آن مشرکان شهید شد، و به او گفته شد: به بهشت درآی. گفت: ای کاش قوم من معرفت و آگاهی داشتند(۲۶) به اینکه پروردگارم مرا آمرزید و از کرامت یافتگان قرارم داد(۲۷) سوره یس
۲ـ واقعیت انسان همان روح اوست
انسان در بدو نظر، ترکیبی از جسم و روح است، ولی واقعیت انسان همان روح او میباشد که با بدن همراه است. این واقعیت به خوبی از آیات قرآن کریم قابل استفاده است.
الف - «قُلْ یَتَوَفَّئکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکل بِکُمْ ثُمَّ إِلیَ رَبِّکُمْ تُرْجَعُون».
بگو: فرشته مرگ که بر شما گماشته شده است [روح] شما را میگیرد، سپس به سوی پروردگارتان باز گردانده میشوید. سجده/ ۱۱
لفظ «توفی» بر خلاف آنچه معروف است، به معنای میراندن نیست، بلکه به معنای اخذ و گرفتن است. جمله «یتوفاکم» معنایش این است که: شماها را میگیرد. آنی را که فرشته مرگ از انسان میگیرد، روح است؛ چون وقتی که روح از بدن خارج میشود، جسد همچنان باقی است.
با توجه با آیه فوق، قرآن مرگ را فنای انسانیت و پایان زندگی بشر نمیداند، بلکه برای شهیدان و صالحان و جنایتکاران، حیاتی پیش از فرا رسیدن روز رستاخیز معتقد است.
۳ـ قرآن و امکان ارتباط با جهان دیگر
اثبات بقای روح مجرد از ماده، برای تجویز و مفید بودن استغاثه کافی نیست، بلکه باید علاوه بر بقای آن، امکان وجود از نظر علمی و قرآنی ثابت گردد.
اینک به طور اجمال متذکر میشویم که آیاتی چند از قرآن کریم گواهی میدهند که ارتباط بشر با گذشتگان باقی است وهنوز این پیوند قطع نشده است:
الف- حضرت صالح با ارواح قوم خود سخن میگوید:
«فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ وَ عَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قَالُواْ یَاصَلِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن کُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِین».
پس آن ماده شتر را پی کردند، و از فرمان پروردگارشان سرپیچی نمودند و به صالح گفتند: اگر از پیامبران هستی، عذابی که همواره به ما وعده میدهی، بیاور(اعراف /۷۷)
«فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فیِ دَارِهِمْ جَاثِمِین»
پس زلزلهای سخت آنان را فرا گرفت، و در خانههایشان [به رو درافتاده] جسمی بیجان شدند.(اعراف /۷۸)
«فَتَوَلیَ عَنهْمْ وَ قَالَ یَاقَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالَةَ رَبیّ وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لَکِن لَّا تحُبُّونَ النَّاصِحِین».
پس صالح از آنان روی گرداند و گفت: ای قوم من! قطعاً من پیام پروردگارم را به شما رساندم، و برایتان خیرخواهی کردم، ولی شما خیرخواهان را دوست ندارید(اعراف /۷۹)
آیه اول، حاکی از این است که آنان هنگامی که زنده بودند، درخواست عذاب کردند. آیه دوم حاکی از آن است که عذاب الهی فرا رسید و آنها را نابود کرد، و آیه سوم، بیانگر این مطلب است که حضرت صالح پس از مرگ با آنها سخن میگوید و میفرماید: «من پیام پروردگارم را به شما رساندم، و برایتان خیرخواهی کردم، ولی شما خیرخواهان را دوست ندارید».
ب- حضرت شعیب با ارواح گذشتگان سخن میگوید:
«فَأَخَذَتهْمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فیِ دَارِهِمْ جَثِمِین»
پس زلزلهای سخت آنان را فراگرفت و در خانههایشان [به رو درافتاده] جسمی بیجان شدند(اعراف/ ۷۸)
ج- پیامبر اسلام با ارواح انبیا سخن میگوید:
«وَ سْلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رُّسُلِنَا أَ جَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَانِ ءَالِهَةً یُعْبَدُون»
و از پیامبرانی که پیش از تو فرستادهایم بپرس که: آیا به جای [خدایِ] رحمان معبودانی که پرستش شوند، قرار دادهایم.(زخرف /۴۵)
ظاهر این آیه، این است که پیامبر میتواند از همین نشأت طبیعی، با پیامبرانی که در نشأت دیگر به سر میبرند، تماس بگیرند تا روشن شود که دستور خداوند در تمامی اعصار به تمامی پیامبران این بوده که جز خدای یگانه را نپرستید.
د- قرآن به پیامبران درود میفرستد:
«سَلَامٌ عَلیَ نُوحٍ فیِ الْعَالَمِین»؛ سلام بر نوح در میان جهانیان؛
«سَلَامٌ عَلیَ إِبْرَاهِیم»؛ سلام بر ابراهیم؛
«سَلَامٌ عَلیَ مُوسیَ وَ هَرُون»؛ سلام بر موسی و هارون؛
«سَلَامٌ عَلیَ إِلْیَاسِین»؛ سلام بر آل یاسین؛
«وَ سَلَامٌ عَلیَ الْمُرْسَلِین»؛ و سلام بر پیامبران
(صافات آیات، ۷۹، ۱۰۹، ۱۲۰، ۱۳۰، ۱۸۱)
تمامی مسلمانان جهان با اختلافهایی که در فروع فقهی دارند، هرصبح و شام در تشهد نماز، پیامبر خدا(ص) را مورد خطاب قرار داده و می فرماید:«السلام علیک ایهاالنبی و رحمة الله و برکاته»؛ خطابی که مذهب شافعی و برخی دیگر آن را در تشهد نماز واجب و پیروان مذاهب دیگر، مستحب میدانند.
۴ـ مسلمانان و درخواست حاجت از ارواح مقدس
الف - سمهودی از حافظ ابوعبدالله محمد بن موسی بن النعمان، با سند منتهی به علی بن ابی طالب نقل میکند که سه روز از دفن پیامبر گذشته بود که عربی از خارج مدینه آمد، خاک قبر پیامبر را بر سر پاشید و گفت: «یا رسول الله قلت فسمعنا قولک و وعیت عن الله سبحانه ما وعینا عنک، و کان فیما أنزل علیک، (و لو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوک فاستغفروا الله ...)» (السلفیه بین اهل السنه والامامه، ص۵۶۹ محمد کثیری)
ای رسول خدا، تو گفتی و ما گفتار تو را شنیدیم، از خدا اخذ کردی، آنچه ما از تو اخذ نمودیم، از چیزهایی که بر تو نازل شده است، این آیه است که «هرگاه آنان بر نفس خویش ستم کردند، نزد تو بیایند و از خدا طلب آمرزش کنند، تو نیز دربارۀ آنان طلب امرزش نمایی، خدا را آمرزنده مییابند» من بر نفس خویش ستم کرده و پیش تو آمدهام، برایم طلب آمرزش بنما و...)
در این قسمت، روایاتی فراوانی وجود دارد که جهت اختصار مطلب، از نقل آنها صرف نظر میکنم. همین مقدار اگر کسی به دنبال حق و حقیقت باشد، برای اثبات حقیقت کافی است.
نتیجه
با توجه به روشن شدن چهار مطلب فوق، به خوبی روشن شد که توسل جستن به ارواح اولیای الهی، هیچ اشکالی ندارد.
گردآورنده: سید اسدالله حسینی
نظر شما